تمام شهامت من همین است
خیره شدن به تو
از پشت پنجره خیس
و حرف زدن
با تکرار عبورت
با نقش قدم هایت
و به اسرار شاد بودن
و خوش بین به معجزه ای که هیچ وقت تحقق نخواهد یافت.
سیگاری هم دود کنیم بد نیست...
آن وقت همه دلسوز تو می شوند. می گویند سیگار نکش.
و چقدر همه می خواهند کمکت کنند!
و تو هر روز دود جگر سوخته ات را با دود سیگار نیمه جانت پنهان میکنی
ولی تو که سیگاری نیستی.
تو فقط نمی خواهی دردت را بفهمند.
و دود که از سیگار نیست
از دل است.
دلم شکست شکست، شکست
این بار حرفام راه نفس کشیدنم رو بست.
صورتم تره تره،تره
بالش شکست دلم، دیگه نمیتونه بپره
آخه چه جور میشه نوشت
وقتی...
لبریز آرزویم با خواهش و تمنا
این آخرین راه است، بکن بیستون را.
لبریز آرزویم با ناله های بسیار
فرهاد ار چه شیرین، این آرزوی دیدار.
لبریز آرزویم با آرزوی دیرین
این ناله های جان سوز روزی رسد به شیرین!
لبریز آرزویم با آرزوی بر باد
جویبار اشک شیرین روزی رسد به فرهاد؟
لبریز آرزویم با ناله ای پر از آه
یوسفم را مینداز، از بغض و کین در چاه...
سخت است حرفت را نفهمند.
ϰ-†нêmê§ |